سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دیزی کوه

اوقات شرعی
مردم چیزى از کار دین را براى بهبود دنیاى خود وانگذارد جز آنکه خدا چیزى را که زیانش از آن بیشتر است پیشاپیش آنان آرد . [نهج البلاغه]

:: ParsiBlog ::KhazoKhil ::

 
 
منوی اصلی

 RSS 
خانه
شناسنامه
پست الکترونیک
ورود به بخش مدیریت


بازدید امروز: 14
بازدید دیروز: 2
کل بازدیدها: 46742

 
 
درباره خودم
 
 
لوگوی وبلاگ
 
 
خبرنامه
 
 
طراح قالب

 طراح : پایون  

 
 
پیوندهای روزانه

گوگل جسجوگر [11]
جستجوگر گوگل [13]
[آرشیو(2)]

 
 
آرشیو

پاییز 1386
تابستان 1386

 
 
لینک دوستان

دیزی کوه بلاگفا

 
 
جواب خودآزمایی ادبیات پیش دانشگاهی۲

به نام خدا

جواب خودآزمایی ادبیات پیش دانشگاهی۲   
ترم دوم
88
1- مقصود از « اسب سیاه » و « لؤلؤ تر » به ترتیب « ابربهاری » و « باران » است .
2- ابر بهاری را به اسبی سرکش تشبیه کرده است که از ضربه های سم اش بر صفحه – ی  آسمان ، باران همچون مروارید می بارد .
3- « مشک سیاه » در شعر منوچهری استعاره از « سیاهی گوش کبک » و سیاهی داخل گلبرگ لاله ، « داغ لاله » است . در « ثمین » نیز استعاره از « قطرات باران و شبنم » است که بر گلبرگ های لاله می نشیند .
4- « خرگه » خیمه ی باشکوه و منفرد شاه و « خیمه » محل اسکان سربازان است ، چون لاله بلندتر از سبزه ها است و شکوه و جلوه ی آن بیشتر و تعداد آن کمتر است و سبزه ها به تعداد بی شمار لاله ها را احاطه کرده اند . لاله را شاهی در میان خیل سربازان انگاشته است .
5- مسمّط
6- گویی بطّ سفید : تخیّلی / مست و هشیار : نمادین – تخیّلی / راه بی نهایت : نمادین – تخیّلی / شب کویر : نمادین – تخیّلی – واقعی / سپیده ی آشنا : واقعی – تخیّلی
7- وقتی به آموخته ها و اطّلاعات خود تکیه نکند و به تجربه های عاطفی و برقراری ارتباط با دنیای برون بپردازد . صیقل دادن و شفّاف ساختن روح و اندیشه شرط آفرینش آثار ماندگار است .

92
1-« سیم » : برف و « کمربند آهنین » : سیاهی دامنه و بخش میانی کوه می باسند که هر دو استعاره می باشند .
2- بلندی و رفعت دماوند که به صورت حسن تعلیلی شاعرانه بیان شده است
              ( حسن تعلیل : ارئه ی بیانی شاعرانه برای امور واقعی )
3- زیرا « مشت » صفت انسان بر پا خواسته و معترض است . حال آنکه دماوند خاموش است و قلبی منجمد دارد .
4- زیرا می خواهد « از دم ستوران و این مردم نحس دیو مانند وارهد » و از مصاحبت و همنشینی با مردم دیو سیرت بیزار است .
5- « ورم » استعاره از « برآمدگی کوه دماوند » است که شاعر آن را نتیجه ی آماس دل منجمد و دردمند زمین می داند . « کافور » استعاره از « برف » برای التیام و کاهش ورم می باشد .
6- لب دوختن آزادیخواهان در دوره ی قاجاری و اختناق و استبداد حاکم بر جامعه .
7- شاعر یا هر انسان آزادیخواه دیگر که جانش در آتش مبارزه سوخته است .
8- دماوند نماد آزادیخواهان ، دردمندان و روشنفکرانی است که انزوا و سکوت اختیار کرده اند ، اگرچه آتش آزادیخواهی در دل و جانشان شعله ور است ( خود شاعر نیز می تواند باشد ) .
9- ابیات 4و5 / 6و7
94
1-چون توصیف او از نوع توصیفات واقعی است ، تصویری دقیق از معماری ، جغرافیای طبیعی و زیستی ، وضعیت اقتصادی و نظامی و جمعیتی ارائه داده است .
2- توصیف واقعی
3- -« روی از سوی جنوب » : به سمت جنوب ، به طرف نواحی جنوب
- « سه جانب آن با آب دریا است » : از سه طرف آب دریا آن را احاطه کرده است ( شبه جزیره ) .
4-در حومه ی شهر طرابلس ( آن سوی حصار و باروی شهر ) خانه ای جز دو یا سه استراحتگاه ( کاروان سرا ) وجود ندارد .
5- « مشهد » اسم مکان است . از مصدر شهادت به معنی « مکان حاضر آمدن مردم » ، « شهادت گاه » و « مقبره ی شهیدان » است . در این درس به اماکنی اطلاق شده که در اطراف مقابر متبرّکه ساخته شده و محل استراحتگاه مسافران بوده است . (کاروانسرا)
6- دقّت ، تیز بینی که ناشی از مشاهده ی دقیق است و در مجموع ارئه ی توصیفی دقیق و گویا همراه با بیان اطّلاعات واقعی ، بیان صادقانه و بی پیرایه نثر ساده و مرسل است .
7- « آدینه » که به معنی « جمعه » است . چون در این مساجد روز جمعه نماز جماعت برپای می داشتند .
1- خندق
2- نایژه : لوله / پاژه : دیواره – پاشویه
99
1-« صفات مثبت » : بی باک ، صبور ، قهرمان ، فروتن ، بی چشم داشت نوزش ، بی نیاز از آب و . . .
     « صفات منفی » : بی برگ و بار ، بی بهره از شوق و شور جوانه زدن و شکفتن ،   بی ثمر ، بی گل و . . .
2- بید
3- خیال
4- کشور سبز آرزوها ، چشمه ی موّاج و زلال نوازش ها ، امیدها و انتظار ، سرزمین نجات . . . ( پراگراف اوّل صفحه ی 97 )
5- حضرت علی (ع) – سر در چاه فرو بردن و گریستن ایشان و نیز ناله هایشان در نخلستان های کوفه .
6- حصار عبوس غربت – پراونه ی شوق – کاسه ی فهم های پلید – لبخند نوازش – مشت خونین بی تاب قلب – باران غیبی سکوت – دامن حریر الهه ی عشق .
7-« مزرع سبزفلک دیدم و داس مه نو // یادم از کِشته ی خویش آمد وهنگام درو »       ( حافظ )
9-مهتاب
10- زندگی شهری را زشت و پلشت و پریشان که نظمی عاقلانه آن را از عواطف و احساسات تهی کرده است . رندگی روستایی که شاعرانه و پاک و معصومانه است . و ادراک مصلحت بین عقلی در آن راه ندارد .
11- شب ها به مهتاب روشن است و یا به قطره های درشت باران ، ستاره ، مصابیح آسمان .
103
1-شاعری در نزدیکی تو است که چنگی ساده تر از ارغنون تو دارد . آوای سبک و لطیف تو زودتر از نیایش من به سوی آسمانی که در انتظار آن است بالا می رود .
2- الف) اختر شب از کنار کوهساران سر خم می کند تا صدای تو را بشنود .
ب) صدای تو ، صدای درّه ای است که در سایه خفته است .
ج) ناله های پر هوسی که از زبان شاخه شنیده می شود .
3- ترکیب موزونی از دلپذیرترین صداهای طبیعت و مبهم ترین آه های آسمان ها
4- تصنیف « مرغ سحر ناله سر کن // داغ مرا تازه تر کن » از ملک الشعرای بهار.
5- آسمان - اختر شب – نیزار – امواج – چشمه سار – جنگل – کوهسار – ساحل
6-صدای شیرین ( صدای شنیدنی ، شیرین ، چشیدنی ) – آوای سبک ( آوای شنیدنی ، سبک لمس کردن ) – زمزمه سوزان ( شنوایی ، لامسه ) – دم لطیف ( شنوایی ، لامسه )
107
1- تابستان ها می آیند ، چند تا خر دارند و دو برابر آن سنگ ، زن هاشان به خوشه چینی و گدایی ، مردهاشان به آهنگری مشغولند ( صفحه ی . . . )
2-  از خودشان هم طبیب دارند ، هم ماما و هم مستجاب الدّعوه از مازندران قو        می آوردند و برنج و زغال از ساوجبلاغ ، قند و توتون و پارچه .
3- آبریزان : افرازان
4- پوشاندن سقف خانه ها با تیر و ساختن دیوارها از سنگ و چینه و خشت و گل سفید . گچ کاری امامزاده بکاربردن توفال در سقف خانه .
5-  عبارت وصفی است . نوع آن صفت بیانیِ مرکّب و نقش آن مسند است .
115
1- تا به طور غیر مستقیم به شیخ بوعبدالله باکو بفهماند جایگاه افراد متکبّر و خودبین ، دوزخ است .
2- تمام حکایت های اسرارالتّوحید بطور عام مصداق چنین شیوه ای هستند ، امّا بطور خاص در حکایت های « غرور شکنی » ( سطر سوم حکایت ) و « پاکبازی »     ( عکس العمل شیخ در مقابل جمله ی امیر مقامران ) به این موضوع اشاره دارد .
3-هر چه نگاه کردم ، هیچ کس را بدتر از خود ندیدم ( در حکایت انسان راستین ) .
4-- « به قول مردمان خطّی به وی فرو نتوان کشید .»
5-- « انسان راستین »
6--  با بیانی غیر مستقیم و تمثیلی از طریق جملاتی کوتاه و موثّر آنان را تربیت    می کردند .
7--  بهتراست خود را گناهکار بدانم .
8-  فرود آمد – فرو می راند – باز کنیم – برخیزد – درآمد – فرو نتوان کشید
9--  شیخ بوعبدالله بشکست / با خویش رسید / او را تصدیق کرد / گفت : به راست باختن و پاک باختن / . . .
10- ریختن خاکستر بر سر پیامبر (ص) به وسیله ی زنی از یاران ابولهب
122
1- فروتن ، ساده و شکیبا
2- چون همه چیز را در حال تغییر می دید  از هیچ پیشامد جالبی زیاده اظهار شادمانی نمی کرد و از هیچ حادثه ی سوئی نیز به شِکوِه در نمی آمد .
3- اگر انسان نمی تواند در اوج افلاک و آفاق معنویّت پرواز کند ، لااقل از فروافتادن در دام مادیّات و روزمرّه گیها بپرهیزد ( کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ // کار ما شاید این است / که در افسوس گل سرخ شناور باشیم ) .
4- من دنیا را از شما دریغ نمی دارم بلکه شما را از دنیا دریغ می دارم ( دنیا را ناکام از تسلّط بر نفس آنها می کند ) .
5- جنگ های صلیبی و حمله ی مغول به ایران
6- جنگیدن برای بوجود آوردن امکان زیستن ( به شیوه ای از زندگی حیوانات که جزو قوانین جنگل است و ضعیفان را پایمال قدرت زورمندان می کند ) .
7- بینش مندی ( بصیرت و معرفت باطنی از امور ) ، زیرا در نظر او دانشمندی ( علم حصولی یا اکتسابی یا ظاهری یا دنیایی ) نوعی دانایی است که هیچگاه نمی تواند به عمق و ژرفای مبهمات زندگی راه یابد ، زیرا درک معمّای هستی در نظر عرفا نیازمند آن است که « پشت دانایی اردو بزنند » و از طریق کشف و بهبود و اشراق ( ماورای علم و عقل ) حقیقت هستی را جستجو کنند .
8- هر گونه اهانت و ایذا را با خونسردی و کم زنی مقابله می کرد ( آخرین پراگراف صفحه ی 127 چاپ 81  است که ( این پراگراف در چاپ 83 حذف شده ) دانشمندی زمینه ساز غرور می شود و محدودیّت ایجاد می کند ) .
9- زیرا گاندی هم مثل مولانا منادی سلم ( صلح ) و دوستی بود و از زندگی فقط به قدر ضرورت ، خود را بهره مند می کرد و بیش از قدر ضرورت را موجب دور افتادن از خط سیر روحانی خویش می یافت .
10-نه آیا باید شکر کنی که باز تو راکبی و او مرکوب 
11-وارستگی – رهایی از تعلّقات مادّّی
12- کتاب « پلّه پلّه تا ملاقات خدا » روایت داستان گونه ای است از زندگی مولانا که به قول دکتر زرّین کوب به اشعار ناسروده ی مولانا یعنی زندگی و سیر سلوک آدمی می پردازد و درک عمیق اشعار سروده شده ی او را ممکن می سازد . انتخاب معادل های دقیق برای کلمات عربی از ویژگی های زبانی کتاب است ; ( خاک نهادی : تواضع ) ( دل نهادگی : تعلّق خاطر ) .

127
1- منظور نویسنده پذیرش بی چون و چرای مشیّت الهی است و پذیرفتن این نکته که « هر چه پروردگار برای بنده بخواهد بهترین است .» این حالت توکّل و تسلیم موجب آرامش روحی و کاهش دل نگرانی ها می شود و به شخص مقاومت و استحکام روحی می بخشد .
2- نویسنده عالم افسانه ها را پررنگ و نگار و پرّان و نرم می داند .
3- تشرّع و عرفان / عشق و زندگی عملی / شوریدگی و عقل / همدم کودک و دستگیر پیر .
4- سخن سعدی به همه شبیه است و به هیچ کس شبیه نیست ، در زبان فارسی احدی تنوانسته است مانند او حرف بزند و در عین حال نظیر حرف زدن او را هر روز در کوچه و بازار می شنویم .
5- ر.ک به حکایت دهم ار باب چهارم بوستان ، مفهوم کلّی حکایت آن است که نباید با فرومایگان مقابله به مثل کرد . اگر جاهلان همچون سگ ، با دندان         بی خردی خود وجود خردمندان را آزرده کنند ، خردمند چاره ای جز سکوت ندارد ، همانگونه که سنگی بی ارزش می تواند گوهر گرانبها را بشکند .
6-  نوعی حرکت میان یورتمه و قدم زدن ( حرکتی است که با خم کردن پشت همراه است و به راه رفتن شتر می ماند ) .
7-  زیرا دامنه ی کلام سعدی به قدر کافی وسعت دارد و ناآگاهی از مفهوم یک لغت یا نفهمیدن معنای یک بیت مجموعه ی اثر را نا مفهوم نمی کند . همیشه قرائن و نشانه هایی برای درک مفاهیم دشوار در سایر ابیات وجود دارد .
8- نویسنده با فروتنی اعتراف می کند که قدم در میدانی نهاده که سعدی یکّه تاز آن است . خود را همچون بیماری می پندارد که که به مرض استسقا ( سیری ناپذیری از آب ) دچار است و کلام سعدی همچون آبی عطش او را فرو می نشاند و می گوید که میدان برای فعّالیّت نوشتن باز بود . من هم بسیار مایل به نوشتن بودم پس چون همه ی امکانات فراهم بود به این کار دست زدم .
131
1- فرقه ی نقشبندیّه یکی از سلسله های صوفیه شامل پیروان خواجه محمّد نقشبند که پیروانی در هندوچین ، ترکستان ، ترکیه و جاوه ، در ایران در کردستان و نیز عراق دارد . کتاب « رشحات عین الحیات » تالیف علی ابن حسین واعظ کاشانی درباره ی این فرقه و آداب و طریقت ایشان است ( فرهنگ معین – جلد ششم ) . این سلسله نَسَب خود را به معروف کرخه ( عارف قرن سوم و چهارم ) از شاگردان امام رضا(ع) می رسانند . آنان اهل سنّت هستند ولی به اهل بیب پیامبر (ص) و ائمّه ارادت خواص دارند . این سلسله از صوفیان محتاط اند و به شریعت نزدیک اند یعنی سماع به جا نمی آورند ولی صوفیان سماع کار را هم کافر نمی دانند جامی از برجستگان این فرقه بود .
2- به دلیل تولّد در خرجرد جام و اِرادتی که به شیخ احمد جامی داشت .
3- هر چه در نوشتن حروف رنج ببری بیهوده است ، باد تند آن را به سرعت پاک    می کند و از صفحه ی ریگ محو می کند .
4- می گفت برای تسلّی خاطر خود می نویسد و از نام لیلی یاد می کند و با این نام دل خود را آرامش می دهد .
5- نام لیلی که سبب اعتلای وجود او شده است .
6- بیان این آموزش معتبر عرفانی که : جان مایه ی حیات آدمی ، عشق است و بی عشق ، آدمی همچون حیوان می شود . « حیات از عشق می شناس و ممات ،      بی عشق می یاب ، سودای عشق از زیرکی جهان بهتر ارزد » ، « عین القضاه همدانی » 
7- یاد معشوق موجب تسلّی خاطر و رفعت و بلندی عاشق می شود . اگر وصال ناممکن است یادآوری خاطره و نام معشوق میسّر است .
8- « خر » در ترکیب « خرگمشده » در معنای حقیقی خود یعنی ،« حیوان باربر» بکار رفته و در مصراع دوم معنای غیر حقیقی دارد زیرا استعاره از مردی است که از موهبت عشق بی بهره است .
137
1- لباس راسته ( لباس دراز و بی چین ) و بر روی آن عبایی می پوشید ، یک چشمش کمی پیچیدگی داشت ( پاراگراف آخر صفحه ی 133 ) .
2-  سبب ادامه ی شیوه ی او در خطّاطی بوسیله خوشنویسان پس از کلهر شد .
2- بیان ساده و روان و جذّاب / به کار بردن جملات کوتاه ( ایجاز ) / توصیف دقیق جزئیّات و وضع ظاهری و حالات شخصی افراد / استفاده از زبان عامیانه . . .
3- هنگام توصیف لباس میرزا زضا کلهر / توضیح درباره ی شیوه تراشیدان قلم   بوسیله ی کلهر / توصیف حالات فیزیکی میرزا هنگام خطّاطی ( نفسه زدن ) .
4- خش خش ، چِک چِک ، تق تق ، وِز وِز ، جَر جَر . . . ( « نام آوا » یا « اسم صوت » که با اصطلاح دستوری « صوت » متفاوت است ) .
5- یک کلمه را بدون برداشتن قلم و ایجاد مکث و فاصله ، از ابتدا تا انتها می نوشت  ( درواقع حروف یک کلمه را بدون قطع و ایجاد فاصله می نوشت ) .
6- ( سر هم رفته : روی هم رفته ، در مجموع ) / ( از کار درآودن : تمام کردن به پایان رساندن ) / ( سروا زدن : سرباز زدن ، خودداری )
7- در مجموع میرزا رضا کلهر مردی اهل سیاست معرفی شده که گاهی بدون پرده پوشی از رفتار حکومت انتقاد می کرده است . ( پراگراف آخر صفحه ی 136 )
8- میرزا عبّاس خان ( قوام الدّوله ) ، میرزا محمد حسین فروغی ( ذکاء الملک ) ، میرزا زین العابدین شریف قزوینی ، سیّد محمود ( صدرالکتاب ) ، میرزا حسن خان مشیر الملک ( مشیرالدّوله ) . . .
9- ( حبس کردن نفس : نفس نکشیدن در مدّت طولانی ) / ( نفسه زدن : بازدم طولانی و کشیده پس از حبس نفس ) .
10- خبر تلخ – صدای لطیف – خنده ی شیرین – قیافه ی با نمک – شعر شیرین – کلام و سخن روشن – فریاد تلخ – جیغ بنفش . . .
بوی دهن تو از چمن می شنوم / از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر / مثل این است که شب نمناک است .
ببین چه می گویم / حرفهایم مثل یک تکّه چمن روشن بود / از این شعر تر شیرین زشاهنشه عجب دارم .
11- خط تحریری همان خط شکسته ی نستعلیق است .
   149
1- سفارش خلیفه به احمد این بود که : اقدام به آزادی بودلَف کند ولی نامی از نیاورد و چه کم و چه زیاد پیغامی از خلیفه به افشین ندهد .
2- با چشمان بسته ، شلواری بر تن ، بر فرشی چرمی نشسته و جلّاد نیز با شمشیر برهنه بر بالای سرش ایستاده .
3- انتظلر داشت او را با آوردن عذری بازگردانند . درحالیکه آنان بنابر عادت دیرینه به پیشواز او آمده ، وی را به درون خانه راه داده بودند .
4- زیرا می دانست او به شفاعت و به منظور نجات دوست خود ، بودلَف ، آنجا آمده است .
5-  بخاطر اصرار بیش از حد افشین و نیز منزلتی که او نزد خلیفه یافته بود « در نتیجه   خدمات افشین و برانداختن بابک خرّم دین » .
6- « هرکسی آن کند که از اصل و گوهر وی سزد . »
7- می گوید : « یا امیرالمؤمنین خون مسلمانی ریختن نپسندیدم و مرا مزد باشد و ایزد تعالی بدین ، دروغم نگیرد و چند آیت قرآن و اخبار پیغامبر(ص) بیاورده » .
8- بیان صریح و دقیق – رعایت ترتیب و توالی ارکان جمله – آوردن جملات کوتاه  ( ایجاز ) و نیز جملات طولانی ( بنابرضرورت ) – توصیفات زیبا و دقیق .
9- احمد بن دؤاد قاضی ( شخصیت اصلی ) و اسماعیل بن شهاب ، راوی است .
157
1-داشتن عینک / کراوات ، تعلیمی . . .
2- داستان به روایت اوّل شخص مفرد نوشته شده و راوی آن دانش آموزی کلاس پنجم ابتدایی و در واقع رسول پرویزی است / زمان حدود سالهای 1311 ( پرویزی متولد سال 1300 و متوفّی به سال 1356 است .) مکان شیراز- محل تولد نویسنده بوشهر است .
3- باد دقّت عینک را از جعبه بیرون آورد و آن را به چشمش گذاشت ، دسته ی سیمی را به پشت گوش راست گذاشت و نخ قند . . .
4- لحظه ای که نخستین بار ، راوی ، عینک بر چشم می گذارد و چیزهایی را می بیند که پیش از آن ندیده بوده است .
5-به کار بردن جملات بلند / توصیف دقیق جزئیّات / استفاده از گویش عامیانه / نثر ساده و شکسته
6- الف: ( سن و سال ) // ب: ( صحنه ی تئاتر ) // ج: ( نوعی حشره ی آفت زای گیاهی)
7- می خواستی زودتر بگی ( بگویی ) / مگه ( مگر ) اینجا دسته ی هفت صندوقی آوردن ( آورده اند )
8-  منظور از « چشم مسلّح » چشمی است که بوسیله ی ابزارهایی از قبیل عینک ، تلسکوپ و غیره قدرت بینایی آن افزایش یافته و در این درس منظور از « چشم مسلّح » چشمی است که دارای عینک است .

163
1-از زبان اوّل شخص مفرد ( کودک دبستانی / احتمالا خود نویسنده )
2- حفظ زبان ملّی
3- اهمّیّت حفظ زبان ملّی و حکم دشمن را که از این پس هیچ کس نباید به زبان ملّی خود شخن بگوید .و بنویسد ( اجبار مردم به سخن گفتن به زبان بیگانه ) .
4- وطن پرستی / مبارزه با دشمن
5- نوشتن جمله ی « زنده باد میهن » به وسیله ی معلّم .
6- هنگامی که وسیله ی وحدت ملّی در برابر تهاجم بیگانگان باشد .
7- آگاهی از اینکه معلّم ، فردا آنها را ترک خواهد و دیگر کسی نیست که زبان ملّی و میهنی آنها را تدریس کند .
8-  هنگامی که بدون اطّلاع کسی ، قصد انجام کاری درباره ی او داشته باشند ( در غیاب کسی برای او نقشه ای طرّاحی کرده باشند ) .
169
1- علوم مختلف ملل مشهور و آثار علمای طراز اوّل قدیم در دسترس علمای اسلامی قرار گرفت و مسلمانان از راه مطالعه و تحقیق در آن کتب با این علوم آشنا شدند و آنها را با همدیگر درآمیختند .
2- شاگردان ایرانی دارالفنون که دست به ترجمه ی کتابهایی زدند که معلّمان اروپایی این مدرسه ، آنها را در اختیار آنان قرار داده بودند .
3- تاثیر در ساخت فرهنگی فرد و جامعه ( بیدار کردن مردم ) / غنی ساختن گنجینه  واژگان زبان فارسی / پویا تر کردن نثر فارسی / رواج دادن ساده نویسی / رهانیدن شعر فارسی از حالت یکنواختی گذشته / جهت بخشیدن به کار نویسندگی و شاعری / رواج علوم و روش های تحقیق .
4- هیچ بخشی از « صوت و معنای » اثر اصلی از بین نرود / سبک مؤلّف حفظ شود / پیام او تحریف نگردد .
5- در ترجمه ی ارتباطی ( آزاد ) توجّه مترجم ، بیشتر به گیرنده ی پیام ( خواننده ) است ، یعنی سبک مولّف ( ساختهای صوری ) حفظ نمی شود و از محتوای اثر او نیز بخش های ناآشنا حذف می شود .. درحالیکه در ترجمه معنایی ( تحت الّفظی ) مترجم بیشتر به فرستنده پیام ( نویسنده ) می اندیشد و پیوسته می کوشد تا حد امکان ساختهای زبان مبداء را وارد زبان مقصد کند . بنابراین ترجمه ارتباطی بر خلاف ترجمه ی معنایی ، راحت تر خوانده می شود .
6-  ترجمه ی آزاد از اشعار « مارگوت بیگل » : ( می خواهم آب شوم / در گستره ی افق / آنجا که دریا به آخر می رسد / و آسمان غاز می شود / می خواهم با هر آنچه مرا در برگرفته یکی شوم / حس می کنم و می دانم / دست می یابم و       می ترسم / باور می کنم و امیدوارم که هیچ چیز با آن به عِناد بر نخیزد ‹ ترجمه : الف بامداد › )
7- شاهنامه به زبان های عربی ، روسی ، انگلیسی ، فرانسوی و ایتالیایی / رباعیات خیام به اکثر زبان ها ترجمه شده که معروف ترین آنها ترجمه ی « فیتز جرالد » به زبان انگیسی است / دیوان حافظ به زبان های آلمانی ، انگلیسی ، روسی . . .
172
1- وحدت دشمنان در باطل خود و تفرقه ی مسلمین در حق خود .
2- سرپیچی از جهاد به بهانه ی سردی یا گرمی هوا ( صفحه 171 – پراگراف دوم : اگر در تابستان شما را بخوانم ، می گویید هوا سخت گرم است . . . )
3- با طرح مسائل فرعی اوضاع را پیچیده و دشوارتر می کنید .
4- مرجع ضمیر « ش » در جمله ی قبل آمده است : « آن را که فرمان نبرند »       « فرمانده = امام علی (ع) »
5- مفعول است ( کشته و خسته ای برجای ننهاده . . . )
6-  ( ای نه مردان به صورت مرد ، ای کم خردان ناز پرورد ) / ( چه جای ملامت است که در دیده ی من شایسته ی کرامت است )
7-  آنکه از غم چنین شکست خفّت باری بمیرد .
8-  تفرقه و خوارمایگی و شانه خالی کردن از زیر بار مسؤلیّت جهاد .
9-  به خدا سوگند با مردمی در آستانه ی خانه اشان نکوشیدند ، جز آنکه جامه ی خواری بر آنان پوشیدند .
175
1-حجاب ظلمت از آن بست آب خِضر که گشت
                                                   ز شعر حافظ و آن طبع همچمن آب ، خجل
    آبی که خِضر حیات از او یافت // در میکده جو که جام دارد
                         ( ر.ک صفحه 263 حافظ نامه خرّمشاهی )
2-همچنان که جرقّه ای برای آتش زدن و سوختن شهر امپراطوران کافی است ، گفته شور انگیز تو نیز این شاعر آلمانی را در تب و تاب افکنده است .
3- هیچکدام را نمی توان پوشیده و پنهان نگاه داشت .
4-  سطر پنجم صفحه ی 175 ( بخش تقلید ) حافظ خویش را با تو برابر نهادن جز نشان دیوانگی نیست . . .
5-  دلارام در بر دلارام جوی // لب از تشنگی خشک برطرف جوی
     آتش است این بانگ نای نیست باد // هر که این آتش ندارد نیست باد
183
1- مهتاب – شب تاب – سحر – صبح – خار – گل – آب
2- آرزوهای بر باد رفته – غم حاصل از غفلت مردم – پای مجروح و آبله گون
3- نه تنها دری به روی او گشوده نمی شود بلکه ویرانی خانه ها نیز در نظر او آشکارتر می شود . رنج حاصل از غفلت مردم و نابسامانی جامعه او را نا امیدتر    می کند . / ( اوضاع نابسامان اجتماعی) می تواند منظور نویسنده باشد .
4- مردی که با خستگی روحی و جسمی با کوله باری بر دوش مردم دهکده ایستاده و روایت اندوهناکش را تکرار می کند .
5-  نازک آرای تن / پای آبله / قوم به جان باخته / مبارک دم / خفته ی چند
6- نگران با من ، استاده سحر / صبح می خواهد از من
7- « دست ساییدن » کنایه از جستجو برای چیزی ( جستجوی کورمال کورمال ) /  « پای آبله ماندن » کنایه از رنجور شدن و ناتوان شدن .
194
1- داستان های شاهنامه
2- شاهنامه ( وشعر خود را ) را وسیله ی سنجشن مهر و کینه و روایت درد می داند و نوشته های دیگران را بی عیار و بی ارزش و خالی و بدون درون مایه می داند .
3- بی شرمی لازم برای کندن چنان چاهی را بیان می کند . بی شرمی کندن چاه مثل عمقش بی انتها و ناباورانه است . 
4- عمیق و پهناور و با نیزه هایی که بر دیواره و کف آن تعبیه شده بود .
5- « کلید » استعاره از لبخند رستم / « مروارید » استعاره از دندان های او
6-  آتشین پیغام / سکوت ساکت و گیرا / پاک آیین / خیس خون داغ / خروش چشم / چاهسار گوش / نای بی همتا . . .
7- جنگ با شیر بیشه / تشنگی / جنگ با اژدها / رویارویی با جادوگر / گرفتار کردن « اولاد » دیو / رویارویی با « ارژنگ » دیو / نبرد با « دیو سپید »
201
1-در هر دو شعر سرتاسر طبیعت جلوه و آییه ی وجود خداست ( در شعیر آب را گِل نکنیم : پس از توصیف روستایی آرمانی می گوید : « بی گمان پای چپرهاشان جا پای خداست » و خدایی که در این نزدیکی است لای این شب بو ها  . . . )
2- از مصراع « من نمی دانم » تا مصراع « چشم ها را باید شست ، جور دیگر باید دید» .
3- آب ، گِل ، روشنی که سایر عناصر شعر به نوعی با آنها در ارتباط اند ( آب و گِل: درخت ، سرو ، علف ، چشمه ، موج ) ( روشنی : آسمان ، نور ، خورشید ) سایر کلمات و عناصر مهم این شعر عبارتند از : شقایق ، گل سرخ ، دانایی ، نیلوفر… 
4- واقعی ( اهل کاشانم ) / خیالی ( هیجان ها را پرواز دهیم ) / نمادی ( میان گل نیلوفر و قرن پی آواز حقیقت بدویم )
5- از مصراع « دست در جذبه ی یک برگ بشوییم و سر خوان برویم / صبح ها وقتی خورشید در می آید متولّد بشویم » تا آخر شعر .
6- « گاه گاهی قفسی می سازم . . . » تا « خوب می دانم ، حوض نقّاشی من بی ماهی»
7- ( تکّه نان ) ، ( سر سوزن )
8- چپلین در قیام عصر جدید
9- همه ی آنها را جلوه ای از وجود خدا و مرتبط با انسان می داند / شب بو نماد کوتاهی ، کاج نماد بلندی
10- از مصراع « من نمازم را وقتی می خوانم » تا مصراع « پی قد قامت موج »
203
1- ترسیم فضای عاطفی و صمیمانه / تشبیهات و استعارات زیبا / ساختمان به هم پیوسته ی شعر / صورت های خیالی متنوّع
2- « خنده ی شمع » – « جلوه کردن بخت » در بیت پنجم / « چشم ناله » و « روی شکوه » در بیت سوم
3- یعنی سپیدی بخت فقط در موهای من هنگام پیری جلوه کرد . تنها سپیدی بختم همین موهای سفیدم بود .
4- بخاطر ناچیزی و در عین حال سرعت گرد و این که گرد هیچ گاه به سوار      نمی رسد.
5- زیرا معشوق بی وفا و جفا کار است و عاشق از همه ی جهان تنها عشق را برگزیده است .
6- در بیت نهم ( رنگ : لون – بز کوهی ) بعضی گفته اند « کشیدم » به معنی حمل کردن – تحمّل نمودن / « دوش » به معنی دیشب – کتف و شانه
7- بیت پنجم :
چو شمع خنده نکردی مگر به روز سیاهم // چو بخت جلوه نکردی مگر ز موی سپیدم
205
1-شرایط نا مساعد اجتمایی و سیاسی مانع بروز خصلت های نیک مردم بود . مردم نمی توانستند عشق خود را به ایشان ابراز کنند .
2- آب – دریا / شب – فردا / بهار – علف
3- می تواند استعاره از وطن استبداد زده ی قبل از انقلاب اسلامی باشد .
4- خیالی – نمادی

 



آقای صادقی(یکشنبه 86 شهریور 25 ساعت 8:54 صبح )

دیدگاه‌های دیگران ()

 
   1   2   3   4   5   >>   >

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
دانلود مطالب ادبیات دوره ی متوسطه
[عناوین آرشیوشده]
 
Copyright © 2006-KhazoKhil.Com All Right Reserved