به نام خدا
جواب خودآزمایی ادبیات پیش دانشگاهی۲ ترم دوم 88 1- مقصود از « اسب سیاه » و « لؤلؤ تر » به ترتیب « ابربهاری » و « باران » است . 2- ابر بهاری را به اسبی سرکش تشبیه کرده است که از ضربه های سم اش بر صفحه – ی آسمان ، باران همچون مروارید می بارد . 3- « مشک سیاه » در شعر منوچهری استعاره از « سیاهی گوش کبک » و سیاهی داخل گلبرگ لاله ، « داغ لاله » است . در « ثمین » نیز استعاره از « قطرات باران و شبنم » است که بر گلبرگ های لاله می نشیند . 4- « خرگه » خیمه ی باشکوه و منفرد شاه و « خیمه » محل اسکان سربازان است ، چون لاله بلندتر از سبزه ها است و شکوه و جلوه ی آن بیشتر و تعداد آن کمتر است و سبزه ها به تعداد بی شمار لاله ها را احاطه کرده اند . لاله را شاهی در میان خیل سربازان انگاشته است . 5- مسمّط 6- گویی بطّ سفید : تخیّلی / مست و هشیار : نمادین – تخیّلی / راه بی نهایت : نمادین – تخیّلی / شب کویر : نمادین – تخیّلی – واقعی / سپیده ی آشنا : واقعی – تخیّلی 7- وقتی به آموخته ها و اطّلاعات خود تکیه نکند و به تجربه های عاطفی و برقراری ارتباط با دنیای برون بپردازد . صیقل دادن و شفّاف ساختن روح و اندیشه شرط آفرینش آثار ماندگار است .
92 1-« سیم » : برف و « کمربند آهنین » : سیاهی دامنه و بخش میانی کوه می باسند که هر دو استعاره می باشند . 2- بلندی و رفعت دماوند که به صورت حسن تعلیلی شاعرانه بیان شده است ( حسن تعلیل : ارئه ی بیانی شاعرانه برای امور واقعی ) 3- زیرا « مشت » صفت انسان بر پا خواسته و معترض است . حال آنکه دماوند خاموش است و قلبی منجمد دارد . 4- زیرا می خواهد « از دم ستوران و این مردم نحس دیو مانند وارهد » و از مصاحبت و همنشینی با مردم دیو سیرت بیزار است . 5- « ورم » استعاره از « برآمدگی کوه دماوند » است که شاعر آن را نتیجه ی آماس دل منجمد و دردمند زمین می داند . « کافور » استعاره از « برف » برای التیام و کاهش ورم می باشد . 6- لب دوختن آزادیخواهان در دوره ی قاجاری و اختناق و استبداد حاکم بر جامعه . 7- شاعر یا هر انسان آزادیخواه دیگر که جانش در آتش مبارزه سوخته است . 8- دماوند نماد آزادیخواهان ، دردمندان و روشنفکرانی است که انزوا و سکوت اختیار کرده اند ، اگرچه آتش آزادیخواهی در دل و جانشان شعله ور است ( خود شاعر نیز می تواند باشد ) . 9- ابیات 4و5 / 6و7 94 1-چون توصیف او از نوع توصیفات واقعی است ، تصویری دقیق از معماری ، جغرافیای طبیعی و زیستی ، وضعیت اقتصادی و نظامی و جمعیتی ارائه داده است . 2- توصیف واقعی 3- -« روی از سوی جنوب » : به سمت جنوب ، به طرف نواحی جنوب - « سه جانب آن با آب دریا است » : از سه طرف آب دریا آن را احاطه کرده است ( شبه جزیره ) . 4-در حومه ی شهر طرابلس ( آن سوی حصار و باروی شهر ) خانه ای جز دو یا سه استراحتگاه ( کاروان سرا ) وجود ندارد . 5- « مشهد » اسم مکان است . از مصدر شهادت به معنی « مکان حاضر آمدن مردم » ، « شهادت گاه » و « مقبره ی شهیدان » است . در این درس به اماکنی اطلاق شده که در اطراف مقابر متبرّکه ساخته شده و محل استراحتگاه مسافران بوده است . (کاروانسرا) 6- دقّت ، تیز بینی که ناشی از مشاهده ی دقیق است و در مجموع ارئه ی توصیفی دقیق و گویا همراه با بیان اطّلاعات واقعی ، بیان صادقانه و بی پیرایه نثر ساده و مرسل است . 7- « آدینه » که به معنی « جمعه » است . چون در این مساجد روز جمعه نماز جماعت برپای می داشتند . 1- خندق 2- نایژه : لوله / پاژه : دیواره – پاشویه 99 1-« صفات مثبت » : بی باک ، صبور ، قهرمان ، فروتن ، بی چشم داشت نوزش ، بی نیاز از آب و . . . « صفات منفی » : بی برگ و بار ، بی بهره از شوق و شور جوانه زدن و شکفتن ، بی ثمر ، بی گل و . . . 2- بید 3- خیال 4- کشور سبز آرزوها ، چشمه ی موّاج و زلال نوازش ها ، امیدها و انتظار ، سرزمین نجات . . . ( پراگراف اوّل صفحه ی 97 ) 5- حضرت علی (ع) – سر در چاه فرو بردن و گریستن ایشان و نیز ناله هایشان در نخلستان های کوفه . 6- حصار عبوس غربت – پراونه ی شوق – کاسه ی فهم های پلید – لبخند نوازش – مشت خونین بی تاب قلب – باران غیبی سکوت – دامن حریر الهه ی عشق . 7-« مزرع سبزفلک دیدم و داس مه نو // یادم از کِشته ی خویش آمد وهنگام درو » ( حافظ ) 9-مهتاب 10- زندگی شهری را زشت و پلشت و پریشان که نظمی عاقلانه آن را از عواطف و احساسات تهی کرده است . رندگی روستایی که شاعرانه و پاک و معصومانه است . و ادراک مصلحت بین عقلی در آن راه ندارد . 11- شب ها به مهتاب روشن است و یا به قطره های درشت باران ، ستاره ، مصابیح آسمان . 103 1-شاعری در نزدیکی تو است که چنگی ساده تر از ارغنون تو دارد . آوای سبک و لطیف تو زودتر از نیایش من به سوی آسمانی که در انتظار آن است بالا می رود . 2- الف) اختر شب از کنار کوهساران سر خم می کند تا صدای تو را بشنود . ب) صدای تو ، صدای درّه ای است که در سایه خفته است . ج) ناله های پر هوسی که از زبان شاخه شنیده می شود . 3- ترکیب موزونی از دلپذیرترین صداهای طبیعت و مبهم ترین آه های آسمان ها 4- تصنیف « مرغ سحر ناله سر کن // داغ مرا تازه تر کن » از ملک الشعرای بهار. 5- آسمان - اختر شب – نیزار – امواج – چشمه سار – جنگل – کوهسار – ساحل 6-صدای شیرین ( صدای شنیدنی ، شیرین ، چشیدنی ) – آوای سبک ( آوای شنیدنی ، سبک لمس کردن ) – زمزمه سوزان ( شنوایی ، لامسه ) – دم لطیف ( شنوایی ، لامسه ) 107 1- تابستان ها می آیند ، چند تا خر دارند و دو برابر آن سنگ ، زن هاشان به خوشه چینی و گدایی ، مردهاشان به آهنگری مشغولند ( صفحه ی . . . ) 2- از خودشان هم طبیب دارند ، هم ماما و هم مستجاب الدّعوه از مازندران قو می آوردند و برنج و زغال از ساوجبلاغ ، قند و توتون و پارچه . 3- آبریزان : افرازان 4- پوشاندن سقف خانه ها با تیر و ساختن دیوارها از سنگ و چینه و خشت و گل سفید . گچ کاری امامزاده بکاربردن توفال در سقف خانه . 5- عبارت وصفی است . نوع آن صفت بیانیِ مرکّب و نقش آن مسند است . 115 1- تا به طور غیر مستقیم به شیخ بوعبدالله باکو بفهماند جایگاه افراد متکبّر و خودبین ، دوزخ است . 2- تمام حکایت های اسرارالتّوحید بطور عام مصداق چنین شیوه ای هستند ، امّا بطور خاص در حکایت های « غرور شکنی » ( سطر سوم حکایت ) و « پاکبازی » ( عکس العمل شیخ در مقابل جمله ی امیر مقامران ) به این موضوع اشاره دارد . 3-هر چه نگاه کردم ، هیچ کس را بدتر از خود ندیدم ( در حکایت انسان راستین ) . 4-- « به قول مردمان خطّی به وی فرو نتوان کشید .» 5-- « انسان راستین » 6-- با بیانی غیر مستقیم و تمثیلی از طریق جملاتی کوتاه و موثّر آنان را تربیت می کردند . 7-- بهتراست خود را گناهکار بدانم . 8- فرود آمد – فرو می راند – باز کنیم – برخیزد – درآمد – فرو نتوان کشید 9-- شیخ بوعبدالله بشکست / با خویش رسید / او را تصدیق کرد / گفت : به راست باختن و پاک باختن / . . . 10- ریختن خاکستر بر سر پیامبر (ص) به وسیله ی زنی از یاران ابولهب 122 1- فروتن ، ساده و شکیبا 2- چون همه چیز را در حال تغییر می دید از هیچ پیشامد جالبی زیاده اظهار شادمانی نمی کرد و از هیچ حادثه ی سوئی نیز به شِکوِه در نمی آمد . 3- اگر انسان نمی تواند در اوج افلاک و آفاق معنویّت پرواز کند ، لااقل از فروافتادن در دام مادیّات و روزمرّه گیها بپرهیزد ( کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ // کار ما شاید این است / که در افسوس گل سرخ شناور باشیم ) . 4- من دنیا را از شما دریغ نمی دارم بلکه شما را از دنیا دریغ می دارم ( دنیا را ناکام از تسلّط بر نفس آنها می کند ) . 5- جنگ های صلیبی و حمله ی مغول به ایران 6- جنگیدن برای بوجود آوردن امکان زیستن ( به شیوه ای از زندگی حیوانات که جزو قوانین جنگل است و ضعیفان را پایمال قدرت زورمندان می کند ) . 7- بینش مندی ( بصیرت و معرفت باطنی از امور ) ، زیرا در نظر او دانشمندی ( علم حصولی یا اکتسابی یا ظاهری یا دنیایی ) نوعی دانایی است که هیچگاه نمی تواند به عمق و ژرفای مبهمات زندگی راه یابد ، زیرا درک معمّای هستی در نظر عرفا نیازمند آن است که « پشت دانایی اردو بزنند » و از طریق کشف و بهبود و اشراق ( ماورای علم و عقل ) حقیقت هستی را جستجو کنند . 8- هر گونه اهانت و ایذا را با خونسردی و کم زنی مقابله می کرد ( آخرین پراگراف صفحه ی 127 چاپ 81 است که ( این پراگراف در چاپ 83 حذف شده ) دانشمندی زمینه ساز غرور می شود و محدودیّت ایجاد می کند ) . 9- زیرا گاندی هم مثل مولانا منادی سلم ( صلح ) و دوستی بود و از زندگی فقط به قدر ضرورت ، خود را بهره مند می کرد و بیش از قدر ضرورت را موجب دور افتادن از خط سیر روحانی خویش می یافت . 10-نه آیا باید شکر کنی که باز تو راکبی و او مرکوب 11-وارستگی – رهایی از تعلّقات مادّّی 12- کتاب « پلّه پلّه تا ملاقات خدا » روایت داستان گونه ای است از زندگی مولانا که به قول دکتر زرّین کوب به اشعار ناسروده ی مولانا یعنی زندگی و سیر سلوک آدمی می پردازد و درک عمیق اشعار سروده شده ی او را ممکن می سازد . انتخاب معادل های دقیق برای کلمات عربی از ویژگی های زبانی کتاب است ; ( خاک نهادی : تواضع ) ( دل نهادگی : تعلّق خاطر ) .
127 1- منظور نویسنده پذیرش بی چون و چرای مشیّت الهی است و پذیرفتن این نکته که « هر چه پروردگار برای بنده بخواهد بهترین است .» این حالت توکّل و تسلیم موجب آرامش روحی و کاهش دل نگرانی ها می شود و به شخص مقاومت و استحکام روحی می بخشد . 2- نویسنده عالم افسانه ها را پررنگ و نگار و پرّان و نرم می داند . 3- تشرّع و عرفان / عشق و زندگی عملی / شوریدگی و عقل / همدم کودک و دستگیر پیر . 4- سخن سعدی به همه شبیه است و به هیچ کس شبیه نیست ، در زبان فارسی احدی تنوانسته است مانند او حرف بزند و در عین حال نظیر حرف زدن او را هر روز در کوچه و بازار می شنویم . 5- ر.ک به حکایت دهم ار باب چهارم بوستان ، مفهوم کلّی حکایت آن است که نباید با فرومایگان مقابله به مثل کرد . اگر جاهلان همچون سگ ، با دندان بی خردی خود وجود خردمندان را آزرده کنند ، خردمند چاره ای جز سکوت ندارد ، همانگونه که سنگی بی ارزش می تواند گوهر گرانبها را بشکند . 6- نوعی حرکت میان یورتمه و قدم زدن ( حرکتی است که با خم کردن پشت همراه است و به راه رفتن شتر می ماند ) . 7- زیرا دامنه ی کلام سعدی به قدر کافی وسعت دارد و ناآگاهی از مفهوم یک لغت یا نفهمیدن معنای یک بیت مجموعه ی اثر را نا مفهوم نمی کند . همیشه قرائن و نشانه هایی برای درک مفاهیم دشوار در سایر ابیات وجود دارد . 8- نویسنده با فروتنی اعتراف می کند که قدم در میدانی نهاده که سعدی یکّه تاز آن است . خود را همچون بیماری می پندارد که که به مرض استسقا ( سیری ناپذیری از آب ) دچار است و کلام سعدی همچون آبی عطش او را فرو می نشاند و می گوید که میدان برای فعّالیّت نوشتن باز بود . من هم بسیار مایل به نوشتن بودم پس چون همه ی امکانات فراهم بود به این کار دست زدم . 131 1- فرقه ی نقشبندیّه یکی از سلسله های صوفیه شامل پیروان خواجه محمّد نقشبند که پیروانی در هندوچین ، ترکستان ، ترکیه و جاوه ، در ایران در کردستان و نیز عراق دارد . کتاب « رشحات عین الحیات » تالیف علی ابن حسین واعظ کاشانی درباره ی این فرقه و آداب و طریقت ایشان است ( فرهنگ معین – جلد ششم ) . این سلسله نَسَب خود را به معروف کرخه ( عارف قرن سوم و چهارم ) از شاگردان امام رضا(ع) می رسانند . آنان اهل سنّت هستند ولی به اهل بیب پیامبر (ص) و ائمّه ارادت خواص دارند . این سلسله از صوفیان محتاط اند و به شریعت نزدیک اند یعنی سماع به جا نمی آورند ولی صوفیان سماع کار را هم کافر نمی دانند جامی از برجستگان این فرقه بود . 2- به دلیل تولّد در خرجرد جام و اِرادتی که به شیخ احمد جامی داشت . 3- هر چه در نوشتن حروف رنج ببری بیهوده است ، باد تند آن را به سرعت پاک می کند و از صفحه ی ریگ محو می کند . 4- می گفت برای تسلّی خاطر خود می نویسد و از نام لیلی یاد می کند و با این نام دل خود را آرامش می دهد . 5- نام لیلی که سبب اعتلای وجود او شده است . 6- بیان این آموزش معتبر عرفانی که : جان مایه ی حیات آدمی ، عشق است و بی عشق ، آدمی همچون حیوان می شود . « حیات از عشق می شناس و ممات ، بی عشق می یاب ، سودای عشق از زیرکی جهان بهتر ارزد » ، « عین القضاه همدانی » 7- یاد معشوق موجب تسلّی خاطر و رفعت و بلندی عاشق می شود . اگر وصال ناممکن است یادآوری خاطره و نام معشوق میسّر است . 8- « خر » در ترکیب « خرگمشده » در معنای حقیقی خود یعنی ،« حیوان باربر» بکار رفته و در مصراع دوم معنای غیر حقیقی دارد زیرا استعاره از مردی است که از موهبت عشق بی بهره است . 137 1- لباس راسته ( لباس دراز و بی چین ) و بر روی آن عبایی می پوشید ، یک چشمش کمی پیچیدگی داشت ( پاراگراف آخر صفحه ی 133 ) . 2- سبب ادامه ی شیوه ی او در خطّاطی بوسیله خوشنویسان پس از کلهر شد . 2- بیان ساده و روان و جذّاب / به کار بردن جملات کوتاه ( ایجاز ) / توصیف دقیق جزئیّات و وضع ظاهری و حالات شخصی افراد / استفاده از زبان عامیانه . . . 3- هنگام توصیف لباس میرزا زضا کلهر / توضیح درباره ی شیوه تراشیدان قلم بوسیله ی کلهر / توصیف حالات فیزیکی میرزا هنگام خطّاطی ( نفسه زدن ) . 4- خش خش ، چِک چِک ، تق تق ، وِز وِز ، جَر جَر . . . ( « نام آوا » یا « اسم صوت » که با اصطلاح دستوری « صوت » متفاوت است ) . 5- یک کلمه را بدون برداشتن قلم و ایجاد مکث و فاصله ، از ابتدا تا انتها می نوشت ( درواقع حروف یک کلمه را بدون قطع و ایجاد فاصله می نوشت ) . 6- ( سر هم رفته : روی هم رفته ، در مجموع ) / ( از کار درآودن : تمام کردن به پایان رساندن ) / ( سروا زدن : سرباز زدن ، خودداری ) 7- در مجموع میرزا رضا کلهر مردی اهل سیاست معرفی شده که گاهی بدون پرده پوشی از رفتار حکومت انتقاد می کرده است . ( پراگراف آخر صفحه ی 136 ) 8- میرزا عبّاس خان ( قوام الدّوله ) ، میرزا محمد حسین فروغی ( ذکاء الملک ) ، میرزا زین العابدین شریف قزوینی ، سیّد محمود ( صدرالکتاب ) ، میرزا حسن خان مشیر الملک ( مشیرالدّوله ) . . . 9- ( حبس کردن نفس : نفس نکشیدن در مدّت طولانی ) / ( نفسه زدن : بازدم طولانی و کشیده پس از حبس نفس ) . 10- خبر تلخ – صدای لطیف – خنده ی شیرین – قیافه ی با نمک – شعر شیرین – کلام و سخن روشن – فریاد تلخ – جیغ بنفش . . . بوی دهن تو از چمن می شنوم / از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر / مثل این است که شب نمناک است . ببین چه می گویم / حرفهایم مثل یک تکّه چمن روشن بود / از این شعر تر شیرین زشاهنشه عجب دارم . 11- خط تحریری همان خط شکسته ی نستعلیق است . 149 1- سفارش خلیفه به احمد این بود که : اقدام به آزادی بودلَف کند ولی نامی از نیاورد و چه کم و چه زیاد پیغامی از خلیفه به افشین ندهد . 2- با چشمان بسته ، شلواری بر تن ، بر فرشی چرمی نشسته و جلّاد نیز با شمشیر برهنه بر بالای سرش ایستاده . 3- انتظلر داشت او را با آوردن عذری بازگردانند . درحالیکه آنان بنابر عادت دیرینه به پیشواز او آمده ، وی را به درون خانه راه داده بودند . 4- زیرا می دانست او به شفاعت و به منظور نجات دوست خود ، بودلَف ، آنجا آمده است . 5- بخاطر اصرار بیش از حد افشین و نیز منزلتی که او نزد خلیفه یافته بود « در نتیجه خدمات افشین و برانداختن بابک خرّم دین » . 6- « هرکسی آن کند که از اصل و گوهر وی سزد . » 7- می گوید : « یا امیرالمؤمنین خون مسلمانی ریختن نپسندیدم و مرا مزد باشد و ایزد تعالی بدین ، دروغم نگیرد و چند آیت قرآن و اخبار پیغامبر(ص) بیاورده » . 8- بیان صریح و دقیق – رعایت ترتیب و توالی ارکان جمله – آوردن جملات کوتاه ( ایجاز ) و نیز جملات طولانی ( بنابرضرورت ) – توصیفات زیبا و دقیق . 9- احمد بن دؤاد قاضی ( شخصیت اصلی ) و اسماعیل بن شهاب ، راوی است . 157 1-داشتن عینک / کراوات ، تعلیمی . . . 2- داستان به روایت اوّل شخص مفرد نوشته شده و راوی آن دانش آموزی کلاس پنجم ابتدایی و در واقع رسول پرویزی است / زمان حدود سالهای 1311 ( پرویزی متولد سال 1300 و متوفّی به سال 1356 است .) مکان شیراز- محل تولد نویسنده بوشهر است . 3- باد دقّت عینک را از جعبه بیرون آورد و آن را به چشمش گذاشت ، دسته ی سیمی را به پشت گوش راست گذاشت و نخ قند . . . 4- لحظه ای که نخستین بار ، راوی ، عینک بر چشم می گذارد و چیزهایی را می بیند که پیش از آن ندیده بوده است . 5-به کار بردن جملات بلند / توصیف دقیق جزئیّات / استفاده از گویش عامیانه / نثر ساده و شکسته 6- الف: ( سن و سال ) // ب: ( صحنه ی تئاتر ) // ج: ( نوعی حشره ی آفت زای گیاهی) 7- می خواستی زودتر بگی ( بگویی ) / مگه ( مگر ) اینجا دسته ی هفت صندوقی آوردن ( آورده اند ) 8- منظور از « چشم مسلّح » چشمی است که بوسیله ی ابزارهایی از قبیل عینک ، تلسکوپ و غیره قدرت بینایی آن افزایش یافته و در این درس منظور از « چشم مسلّح » چشمی است که دارای عینک است .
163 1-از زبان اوّل شخص مفرد ( کودک دبستانی / احتمالا خود نویسنده ) 2- حفظ زبان ملّی 3- اهمّیّت حفظ زبان ملّی و حکم دشمن را که از این پس هیچ کس نباید به زبان ملّی خود شخن بگوید .و بنویسد ( اجبار مردم به سخن گفتن به زبان بیگانه ) . 4- وطن پرستی / مبارزه با دشمن 5- نوشتن جمله ی « زنده باد میهن » به وسیله ی معلّم . 6- هنگامی که وسیله ی وحدت ملّی در برابر تهاجم بیگانگان باشد . 7- آگاهی از اینکه معلّم ، فردا آنها را ترک خواهد و دیگر کسی نیست که زبان ملّی و میهنی آنها را تدریس کند . 8- هنگامی که بدون اطّلاع کسی ، قصد انجام کاری درباره ی او داشته باشند ( در غیاب کسی برای او نقشه ای طرّاحی کرده باشند ) . 169 1- علوم مختلف ملل مشهور و آثار علمای طراز اوّل قدیم در دسترس علمای اسلامی قرار گرفت و مسلمانان از راه مطالعه و تحقیق در آن کتب با این علوم آشنا شدند و آنها را با همدیگر درآمیختند . 2- شاگردان ایرانی دارالفنون که دست به ترجمه ی کتابهایی زدند که معلّمان اروپایی این مدرسه ، آنها را در اختیار آنان قرار داده بودند . 3- تاثیر در ساخت فرهنگی فرد و جامعه ( بیدار کردن مردم ) / غنی ساختن گنجینه واژگان زبان فارسی / پویا تر کردن نثر فارسی / رواج دادن ساده نویسی / رهانیدن شعر فارسی از حالت یکنواختی گذشته / جهت بخشیدن به کار نویسندگی و شاعری / رواج علوم و روش های تحقیق . 4- هیچ بخشی از « صوت و معنای » اثر اصلی از بین نرود / سبک مؤلّف حفظ شود / پیام او تحریف نگردد . 5- در ترجمه ی ارتباطی ( آزاد ) توجّه مترجم ، بیشتر به گیرنده ی پیام ( خواننده ) است ، یعنی سبک مولّف ( ساختهای صوری ) حفظ نمی شود و از محتوای اثر او نیز بخش های ناآشنا حذف می شود .. درحالیکه در ترجمه معنایی ( تحت الّفظی ) مترجم بیشتر به فرستنده پیام ( نویسنده ) می اندیشد و پیوسته می کوشد تا حد امکان ساختهای زبان مبداء را وارد زبان مقصد کند . بنابراین ترجمه ارتباطی بر خلاف ترجمه ی معنایی ، راحت تر خوانده می شود . 6- ترجمه ی آزاد از اشعار « مارگوت بیگل » : ( می خواهم آب شوم / در گستره ی افق / آنجا که دریا به آخر می رسد / و آسمان غاز می شود / می خواهم با هر آنچه مرا در برگرفته یکی شوم / حس می کنم و می دانم / دست می یابم و می ترسم / باور می کنم و امیدوارم که هیچ چیز با آن به عِناد بر نخیزد ‹ ترجمه : الف بامداد › ) 7- شاهنامه به زبان های عربی ، روسی ، انگلیسی ، فرانسوی و ایتالیایی / رباعیات خیام به اکثر زبان ها ترجمه شده که معروف ترین آنها ترجمه ی « فیتز جرالد » به زبان انگیسی است / دیوان حافظ به زبان های آلمانی ، انگلیسی ، روسی . . . 172 1- وحدت دشمنان در باطل خود و تفرقه ی مسلمین در حق خود . 2- سرپیچی از جهاد به بهانه ی سردی یا گرمی هوا ( صفحه 171 – پراگراف دوم : اگر در تابستان شما را بخوانم ، می گویید هوا سخت گرم است . . . ) 3- با طرح مسائل فرعی اوضاع را پیچیده و دشوارتر می کنید . 4- مرجع ضمیر « ش » در جمله ی قبل آمده است : « آن را که فرمان نبرند » « فرمانده = امام علی (ع) » 5- مفعول است ( کشته و خسته ای برجای ننهاده . . . ) 6- ( ای نه مردان به صورت مرد ، ای کم خردان ناز پرورد ) / ( چه جای ملامت است که در دیده ی من شایسته ی کرامت است ) 7- آنکه از غم چنین شکست خفّت باری بمیرد . 8- تفرقه و خوارمایگی و شانه خالی کردن از زیر بار مسؤلیّت جهاد . 9- به خدا سوگند با مردمی در آستانه ی خانه اشان نکوشیدند ، جز آنکه جامه ی خواری بر آنان پوشیدند . 175 1-حجاب ظلمت از آن بست آب خِضر که گشت ز شعر حافظ و آن طبع همچمن آب ، خجل آبی که خِضر حیات از او یافت // در میکده جو که جام دارد ( ر.ک صفحه 263 حافظ نامه خرّمشاهی ) 2-همچنان که جرقّه ای برای آتش زدن و سوختن شهر امپراطوران کافی است ، گفته شور انگیز تو نیز این شاعر آلمانی را در تب و تاب افکنده است . 3- هیچکدام را نمی توان پوشیده و پنهان نگاه داشت . 4- سطر پنجم صفحه ی 175 ( بخش تقلید ) حافظ خویش را با تو برابر نهادن جز نشان دیوانگی نیست . . . 5- دلارام در بر دلارام جوی // لب از تشنگی خشک برطرف جوی آتش است این بانگ نای نیست باد // هر که این آتش ندارد نیست باد 183 1- مهتاب – شب تاب – سحر – صبح – خار – گل – آب 2- آرزوهای بر باد رفته – غم حاصل از غفلت مردم – پای مجروح و آبله گون 3- نه تنها دری به روی او گشوده نمی شود بلکه ویرانی خانه ها نیز در نظر او آشکارتر می شود . رنج حاصل از غفلت مردم و نابسامانی جامعه او را نا امیدتر می کند . / ( اوضاع نابسامان اجتماعی) می تواند منظور نویسنده باشد . 4- مردی که با خستگی روحی و جسمی با کوله باری بر دوش مردم دهکده ایستاده و روایت اندوهناکش را تکرار می کند . 5- نازک آرای تن / پای آبله / قوم به جان باخته / مبارک دم / خفته ی چند 6- نگران با من ، استاده سحر / صبح می خواهد از من 7- « دست ساییدن » کنایه از جستجو برای چیزی ( جستجوی کورمال کورمال ) / « پای آبله ماندن » کنایه از رنجور شدن و ناتوان شدن . 194 1- داستان های شاهنامه 2- شاهنامه ( وشعر خود را ) را وسیله ی سنجشن مهر و کینه و روایت درد می داند و نوشته های دیگران را بی عیار و بی ارزش و خالی و بدون درون مایه می داند . 3- بی شرمی لازم برای کندن چنان چاهی را بیان می کند . بی شرمی کندن چاه مثل عمقش بی انتها و ناباورانه است . 4- عمیق و پهناور و با نیزه هایی که بر دیواره و کف آن تعبیه شده بود . 5- « کلید » استعاره از لبخند رستم / « مروارید » استعاره از دندان های او 6- آتشین پیغام / سکوت ساکت و گیرا / پاک آیین / خیس خون داغ / خروش چشم / چاهسار گوش / نای بی همتا . . . 7- جنگ با شیر بیشه / تشنگی / جنگ با اژدها / رویارویی با جادوگر / گرفتار کردن « اولاد » دیو / رویارویی با « ارژنگ » دیو / نبرد با « دیو سپید » 201 1-در هر دو شعر سرتاسر طبیعت جلوه و آییه ی وجود خداست ( در شعیر آب را گِل نکنیم : پس از توصیف روستایی آرمانی می گوید : « بی گمان پای چپرهاشان جا پای خداست » و خدایی که در این نزدیکی است لای این شب بو ها . . . ) 2- از مصراع « من نمی دانم » تا مصراع « چشم ها را باید شست ، جور دیگر باید دید» . 3- آب ، گِل ، روشنی که سایر عناصر شعر به نوعی با آنها در ارتباط اند ( آب و گِل: درخت ، سرو ، علف ، چشمه ، موج ) ( روشنی : آسمان ، نور ، خورشید ) سایر کلمات و عناصر مهم این شعر عبارتند از : شقایق ، گل سرخ ، دانایی ، نیلوفر… 4- واقعی ( اهل کاشانم ) / خیالی ( هیجان ها را پرواز دهیم ) / نمادی ( میان گل نیلوفر و قرن پی آواز حقیقت بدویم ) 5- از مصراع « دست در جذبه ی یک برگ بشوییم و سر خوان برویم / صبح ها وقتی خورشید در می آید متولّد بشویم » تا آخر شعر . 6- « گاه گاهی قفسی می سازم . . . » تا « خوب می دانم ، حوض نقّاشی من بی ماهی» 7- ( تکّه نان ) ، ( سر سوزن ) 8- چپلین در قیام عصر جدید 9- همه ی آنها را جلوه ای از وجود خدا و مرتبط با انسان می داند / شب بو نماد کوتاهی ، کاج نماد بلندی 10- از مصراع « من نمازم را وقتی می خوانم » تا مصراع « پی قد قامت موج » 203 1- ترسیم فضای عاطفی و صمیمانه / تشبیهات و استعارات زیبا / ساختمان به هم پیوسته ی شعر / صورت های خیالی متنوّع 2- « خنده ی شمع » – « جلوه کردن بخت » در بیت پنجم / « چشم ناله » و « روی شکوه » در بیت سوم 3- یعنی سپیدی بخت فقط در موهای من هنگام پیری جلوه کرد . تنها سپیدی بختم همین موهای سفیدم بود . 4- بخاطر ناچیزی و در عین حال سرعت گرد و این که گرد هیچ گاه به سوار نمی رسد. 5- زیرا معشوق بی وفا و جفا کار است و عاشق از همه ی جهان تنها عشق را برگزیده است . 6- در بیت نهم ( رنگ : لون – بز کوهی ) بعضی گفته اند « کشیدم » به معنی حمل کردن – تحمّل نمودن / « دوش » به معنی دیشب – کتف و شانه 7- بیت پنجم : چو شمع خنده نکردی مگر به روز سیاهم // چو بخت جلوه نکردی مگر ز موی سپیدم 205 1-شرایط نا مساعد اجتمایی و سیاسی مانع بروز خصلت های نیک مردم بود . مردم نمی توانستند عشق خود را به ایشان ابراز کنند . 2- آب – دریا / شب – فردا / بهار – علف 3- می تواند استعاره از وطن استبداد زده ی قبل از انقلاب اسلامی باشد . 4- خیالی – نمادی
آقای صادقی(یکشنبه 86 شهریور 25 ساعت 8:54 صبح )
دیدگاههای دیگران () |